ناگفته های بی رنگ

ناگفته های بی رنگ

اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر سر و سریست که با موی پریشان دارد!
ناگفته های بی رنگ

ناگفته های بی رنگ

اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر سر و سریست که با موی پریشان دارد!

"اما خنده اش فقط بر سردرگمی های هولک افزود..."

و خندید. اما خنده اش فقط بر سردرگمی های هولک افزود، که گاهی از این اتفاق لذت هم می برد، سپس با اندکی ترحم گفت: «هلموت، تو واقعا از آلمانی ها آلمانی تری... فتح تروآ ده سال طول کشید. به نظر می آد ایده ی تو هم همین باشه...»


بی‌بازگشت - تئودور فونتانه

"سرنوشت را باید از سر نوشت..."

سرنوشت را، باید از سر نوشت

شاید این بار کمی بهتر نوشت

عاشقی را غرق در باور نوشت

غصه ها را قصه ای دیگر نوشت

از کجا این باور آمد که گفت

گر رود سر، برنگردد سرنوشت

گل بکاریم، از دل گل گل برآریم

در زمستان، در بهاران، زیر باران

گل بکاریم، گر بخواهیم، گر نخواهیم

باغبان روزگاریم

سرنوشت را، باید از سر نوشت

شاید این بار کمی بهتر نوشت

عاشقی را غرق در باور نوشت

غصه ها را قصه ای دیگر نوشت

از کجا این باور آمد که گفت

گر رود سر برنگردد سرنوشت

گر تو روزی راز این بازی بدانی

نکته ی رمزش بخوانی

لحظه های زندگی چون موج دریاست

گرچه سرد و سخت، زیباست

موج این دریا گر از پس سرگذشتت

سرنوشتت سرگذشتت

بر فراز قله ی باور سفر کن

بال خود را بازتر کن

همچو حافظ پای کوبان و غزل خوان

لشکر غم را بسوزان

در فلک سقفی نمانده این زمانه

پر بزن تا بیکرانه

سرنوشت را، باید از سر نوشت

شاید این بار کمی بهتر نوشت

عاشقی را غرق در باور نوشت

غصه ها را قصه ای دیگر نوشت

از کجا این باور آمد که گفت

گر رود سر برنگردد سرنوشت

قصه ای از سر نوشت

قصه ای از سر نوشت


-سرنوشت, همایون شجریان

"آسمان ابری است ! از آفاق چشمانم بپرس..."

آسمان ابری است ! از آفاق چشمانم بپرس

ابر بارانی است ... از اشک چو بارانم بپرس

کشتی دل در کف ِ امواج غم خواهد شکست

نکتـه را از سینه ی سرشار طوفانم بپـرس

در همـه لوح ضمیرم هیچ نقشی جز تو نیست

آنچـه را می گویم از آیینه ی جانم بپـرس

آتـش عشقت به خاکستر بدل کـرد آخرم

گـر نداری باور از دنیای ویـرانم بپرس

پـرده در پرده همه خنیانگـر عشق توام

شور و شوقم را از آوازی که می خوانم بپرس

در شب هجـر تو می سوزد چراغ هستی ام

آتش جان مــرا از شعـر سوزانم بپرس

جــز خیالت هیچ شمعی در شبستانم نسوخت

باری از او گــر نپرسی از شبستانم بپرس

چون شفق از گریه چشمانم به مـوج خون نشست

چند و چـون را اینک از آفاق چشـمانم بپرس


 - حسین منزوی

"شده از درد بخندی که نبارد چشمت..."

شده از درد بخندی که نبارد چشمت؟

من در این خنده ی پر غصه مهارت دارم...

"خوش‌باوری چیست?..."

کاکامبو گفت: «خوش‌باوری چیست؟» کاندید گفت: «دریغا! خوش‌باوری یعنی جنون اصرار بر اینکه همه چیز خوب است، آن هم وقتی که اوضاع خراب است.»


 کاندید یا خوش‌باوری – ولتر