ناگفته های بی رنگ

ناگفته های بی رنگ

اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر سر و سریست که با موی پریشان دارد!
ناگفته های بی رنگ

ناگفته های بی رنگ

اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر سر و سریست که با موی پریشان دارد!

"من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است..."

من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است

اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است


مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست

تو هم محتاج خواهی شد، جهان دار مکافات است...


ز من اقرار با اجبار می گیرند، باور کن

شکایت های من از عشق ازین دست اعترافات است


میان خضر و موسی چون فراق افتاد، فهمیدم

که گاهی واقعیت با حقیقت در منافات است


اگر در اصل، دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بی شک

به جز دلدادگی هر مذهبی، مُشتی خرافات است...


"دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت..."

دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت

آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت

خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد

کشتی‌ام را شب طوفانی گرداب گرفت

در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می‌کردم

«عشق» اما خبر از گوشه محراب گرفت

نتوانست فراموش کند مستی را

هر که از دست تو یک قطره می‌ ناب گرفت

کی به انداختن سنگ پیاپی در آب

ماه را می‌شود از حافظه آب گرفت؟!


- فاضل نظری

" بر من ببخش، گاه چنان دوست دارمت..."

داغی که بوسه‌ی تو به لب‌های ما نهاد

یادش‌بخیر و خاطره‌اش جاودانه باد


بر من ببخش، گاه چنان دوست دارمت

کز یاد می‌برم که مرا برده‌ای ز یاد


دردا چنان که عمر و دریغا چنین که مرگ

از من گرفت مهلت و مهلت به من نداد!


ما را فریب دادی و جای گلایه نیست

ما زودباوریم و تو دلال اعتماد


صبرم کفاف این همه غم را نمی‌دهد

سرمایه‌ام کم است و بدهکاری‌ام زیاد


 - فاضل نظری

"ای عشق! ببین من چه کشیدم تو چه کردی..."

«تنهایی و رسوایی»، «بی مهری و آزار»

ای عشق! ببین من چه کشیدم تو چه کردی



- فاضل نظری