ناگفته های بی رنگ

ناگفته های بی رنگ

اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر سر و سریست که با موی پریشان دارد!
ناگفته های بی رنگ

ناگفته های بی رنگ

اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر سر و سریست که با موی پریشان دارد!

"ای کرده غمت غارتِ هوشِ دلِ ما..."

ای کرده غمت غارتِ هوشِ دلِ ما

دردِ تو شده خانه‌فروشِ دلِ ما


رمزی که مقدسان ازو محرومند

عشقِ تو مَرو گفت به گوشِ دلِ ما

"عشق آمد و گردِ فتنه بر جانم بیخت..."

عشق آمد و گردِ فتنه بر جانم بیخت

عقلم شد و هوش رفت و دانش بگریخت


زین واقعه هیچ دوست دستم نگرفت

جز دیده که هر چه داشت بر پایم ریخت


"انواع خطا گرچه خدا می‌بخشد..."

انواع خطا گرچه خدا می‌بخشد

هر اسم عطیه‌ای جدا می‌بخشد

در هر آنی حقیقت عالم را

یک اسم فنا یکی بقا می‌بخشد


- ابوسعید ابوالخیر


"دارم صنم چهره برافروخته‌ای..."

دارم صنم چهره برافروخته‌ای

وز خرمن دهر دیده بر دوخته‌ای

او عاشق دیگری و من عاشق او

پروانه صفت سوختۀ سوخته‌ای


- ابوسعید ابوالخیر

"حال عالم سر بسر پرسیدم از فرزانه‌ای..."

حال عالم سر بسر پرسیدم از فرزانه‌ای

گفت: یا خاکیست یا بادیست یا افسانه‌ای

گفتمش، آن کس که او اندر طلب پویان بود؟

گفت: یا کوریست یا کریست یا دیوانه‌ای

گفتمش: احوال عمر ما چه باشد عمر چیست؟

گفت: یا برقیست یا شمعیست یا پروانه‌ای

بر مثال قطرهٔ برفست در فصل تموز

هیچ عاقل در چنین جاگاه سازد خانه‌ای

یا مثال سیل خانست آب در فصل بهار

هیچ زیرک در چنین منزل فشاند دانه‌ای

فیلسوفی گفت: اندر جانب هندوستان

حکمتی دیدم نوشته بر در بت خانه‌ای

گفتم: آن حکمت چه حکمت بود؟ گفت: این حکمتست

آدمی را سنگ و شیشه چرخ چون دیوانه‌ای

نعمت دنیا و دنیا نزد حق بیگانه است

هیچ عاقل مهر ورزد با چنین بیگانه‌ای؟


- ابوسعید ابوالخیر