عشق بعضی وقتها از درد دوری بهتر است
بیقرارم کرده و گفته صبوری بهتر است
توی قرآن خواندهام، یعقوب یادم داده است:
دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است
نامههایم چشمهایت را اذیت میکند
درد دل کردن برای تو حضوری بهتر است
چای دم کن، خستهام از تلخی نسکافهها
چای با عطر هل و گلهای قوری بهتر است
من سرم بر شانهات؟ یا تو سرت بر شانهام؟
فکر کن خانم اگر باشم چه جوری بهتر است؟
- حامد عسکری
اندر دل من درون و بیرون همه او است
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد
بیچون باشد وجود من چون همه اوست
- مولانا
گاهی احساس میکنیم که درونمان پر از احساسات و افکاری است که نمیتوانیم به آنها صدا دهیم. این احساسات مثل رنگهای پنهان در زندگی ما حضور دارند، اما هیچکس نمیتواند آنها را به راحتی تشخیص دهد. آنها مثل آبی بیرنگ در اعماق اقیانوس، بیان کردنشان دشوار است.
آیا تا به حال احساس کردهاید که درونتان پر از ناگفتههای بیرنگ است؟
آیا احساساتی وجود دارد که نمیتوانید با کسی به اشتراک بگذارید و شما را به تنهایی محکوم کردهاند؟
شاید زمان آن رسیده باشد که به این ناگفتههای بیرنگ روشنایی بخشیده و آنها را به زندگی بروز دهید. این گام میتواند شما را به تجربه ارزشمندی در پذیرش خود و دیگران برساند. به خود اجازه دهید که رنگهای پنهان زندگیتان را به طرز جذاب و زیبا نقاشی کنید
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
اِنّی رَأیتُ دَهراً مِن هَجْرِکَ القیامه
دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لَیسَت دُموعُ عَینی هٰذا لَنا العلامه
هر چند کآزمودم از وی نبود سودم
مَن جَرَّبَ المُجَرَّب حَلَّت به الندامه
پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا
فی بُعدها عذابٌ فی قُربها السلامه
گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم
و اللهِ ما رَأینا حُباً بِلا ملامه
حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین
حَتّیٰ یَذوقَ مِنهُ کأساً مِن الکرامه
- حافظ