ناگفته های بی رنگ

ناگفته های بی رنگ

اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر سر و سریست که با موی پریشان دارد!
ناگفته های بی رنگ

ناگفته های بی رنگ

اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر سر و سریست که با موی پریشان دارد!

"زخمی شده در تاریکی سایه‌ها..."

سمیلو گریخت, با بغضی که مثل آتشفشان دهان گشوده بود. می دوید و می گریست و من طوفان زده, بی آن که توان واکنشی داشته باشم, به چشم خویش دیدم که سایه ام در من ماند. و مرا از زیر ناخن پاها بیرون کرد.


همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها – رضا قاسمی