ناگفته های بی رنگ

ناگفته های بی رنگ

اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر سر و سریست که با موی پریشان دارد!
ناگفته های بی رنگ

ناگفته های بی رنگ

اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر سر و سریست که با موی پریشان دارد!

"جنگفروشی تغییر: زمان کم و مشکلات بی‌پایان"

دنیای پیرامون ما چه با سرعت تغییر می کند. با چه سرعتی یک مشکل جایگزین مشکل دیگری می شود، به طوری که لحظه ای بیشتر فرصت نداریم بابت پیروزی ها به خود تبریک بگوییم.


دیوانگی در بروکلین – پل استر

"زنده بودن: درد و تلاطم روح"

درد در سینه‌ات و تلاطم در روحت،

نشانه‌ی آن است که هنوز 

زنده‌ای، هنوز انسانی.


دوره گردها – پل هاردینگ

"بازگشت به خویشتن: قدرت تحمل و تغییر"

یک‌ روز خودم را خواهم بخشید، از آسیبی که به خویش روا داشتم، از آسیبی که اجازه دادم دیگران بر من روا دارند و چنان محکم خویش را در آغوش خواهم کشید که هرگز ترک خود نکنم.


گزیده نامه‌ها و اشعار‌ها – امیلی دیکنسون

"غم زمانه خورم یا فراق یار کشم"

غم زمانه خورم یا فراق یار کشم

به طاقتی که ندارم کدام بار کشم

نه قوتی که توانم کناره جستن از او

نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم

نه دست صبر که در آستین عقل برم

نه پای عقل که در دامن قرار کشم

ز دوستان به جفا سیر گشت مردی نیست

جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم

چو می‌توان به صبوری کشید جور عدو

چرا صبور نباشم که جور یار کشم

شراب خورده ساقی ز جام صافی وصل

ضرورت است که درد سر خمار کشم

گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید

کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم

"چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم"

چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم

مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم

طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری

غلط می‌گفت خود را کشتم و درمان خود کردم

مگو وقتی دل صد پاره‌ای بودت کجا بردی

کجا بردم ز راه دیده در دامان خود کردم

ز سر بگذشت آب دیده‌اش از سر گذشت من

به هر کس شرح آب دیده گریان خود کردم

ز حرف گرم وحشی آتشی در سینه افکندم

به او اظهار سوز سینهٔ سوزان خود کردم