ناگفته های بی رنگ

ناگفته های بی رنگ

اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر سر و سریست که با موی پریشان دارد!
ناگفته های بی رنگ

ناگفته های بی رنگ

اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر سر و سریست که با موی پریشان دارد!

"تو درخت خوب منظر همه میوه‌ای ولیکن..."

تو درخت خوب منظر همه میوه‌ای ولیکن

چه کنم به دست کوته که نمی‌رسد به سیبت

تو شبی در انتظاری ننشسته‌ای چه دانی

که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت


- سعدی

"بسوز ای دل که تا خامی..."

بسوز ای دل که تا خامی

 نیاید بوی دل از تو

کجا دیدی که بی‌ آتش

  کسی را بوی عود آمد؟!


- مولانا

"ای عشق! ببین من چه کشیدم تو چه کردی..."

«تنهایی و رسوایی»، «بی مهری و آزار»

ای عشق! ببین من چه کشیدم تو چه کردی



- فاضل نظری


"از سوز محبت چه خبر اهل هوس را..."

از سوز محبت چه خبر اهل هوس را

این آتش عشق است نسوزد همه کس را...


- مولانا

"بچگی، سفر و تفکرات ممکن"

وقتی بچه بودم، پدرم می گفت: «اگر زنده هستی، امید به روزی بهتر و رخ دادن اتفاقی خوب وجود دارد. اما اگر هیچ چیز خوبی در سرنوشت انسان باقی نمانده باشد، او خواهد مرد.» در طی سفرم به این گفته فکر می کردم که باعث می شد همچنان به حرکت ادامه دهم، حتی مواقعی که نمی دانستم به کجا می روم. آن کلمات عاملی برای به حرکت دادن روحم به سمت جلو شدند، و باعث شدند تا زنده بمانم.


راهی طولانی که رفتم – اسماعیل به آ