-
"فروید؛ سلامت روان و گذر از نارسیسیسم..."
چهارشنبه 8 آذر 1402 22:41
تنها راه رسیدن به سلامت روان گذر از نارسیسیسم ( تمرکز تنها بر نیاز های خود ) و رسیدن به عشق موضوعی و ظرفیت عاشق شدن است. زیگموند فروید
-
"تنهایی؛ خودشناسی..."
چهارشنبه 8 آذر 1402 22:36
یاد گرفتهام صادق باشم اما حقیقت پیچیدهتر است اگر حقیقت باعث آشفتگیمان نشود چندان برایمان مهم نیست گاهی حقیقت را فقط در تنهایی میتوانی کشف کنی اگرچه هیچ تضمینی برای آن نیست. گاهی هم حقیقت را نادیده میگیریم چون زندگی با دروغ راحتتر است. هر دو در نهایت میمیرند – آدام سیلورا
-
"فروید، ناپایداری و شور و شوق..."
سهشنبه 7 آذر 1402 23:03
فروید معتقد بود ناپایداری زندگی به شور و شوق ما برای زیستن میافزاید: «محدودیت در امکان بهرهمندی از لذّت، به ارزش لذّت میافزاید.» روان درمانی اگزیستانسیال - اروین دیالوم
-
"تنها نشینِ گوشهی..."
سهشنبه 7 آذر 1402 23:01
تنها نشینِ گوشه ی غم خانه ی خودیم - عرفی شیرازی
-
"اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز.."
پنجشنبه 2 آذر 1402 15:01
اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز ندانم از پی چندین جفا که با من کرد نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟ به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذار جواب داد فلانی ازان ماست هنوز چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز عداوت از طرف آن شکسته پیمانست وگرنه از طرف ما...
-
"اگر بتوانم دلی را از شکستن باز دارم..."
پنجشنبه 2 آذر 1402 14:46
اگر بتوانم دلی را از شکستن باز دارم، بیهوده نزیسته ام. اگر بتوانم رنجی را بکاهم، یا دردی را مرهم نهم یا مرغکی رنجور را به آشیانه باز آورم، حاشا حاشا، که بیهوده نزیسته ام. - امیلی دیکنسون
-
"در خواب بدم مرا خردمندی گفت..."
شنبه 27 آبان 1402 22:29
در خواب بدم مرا خردمندی گفت کز خواب کسی را گل شادی نشکفت کاری چه کنی که با اجل باشد جفت؟ می خور که به زیر خاک میباید خفت رباعی - خیام
-
"جنگل خانواده: هر درخت در جایگاه خود..."
شنبه 27 آبان 1402 22:23
خانواده مثل جنگل است: اگر از بیرون به آن نگاه کنی، به نظر متراکم می آید؛ اگر درونش باشی، می بینی که هر درخت، جایگاه مخصوص به خود را دارد. خانه روان - یا جسی
-
"از باغ جهان رَخت ببستیم و گذشتیم..."
شنبه 27 آبان 1402 02:54
از باغ جهان رَخت ببستیم و گذشتیم شاخی ز درختی نشکستیم و گذشتیم دامنکشِ ما بود فریبِ غم ناموس زین کشمکش بیهده رستیم و گذشتیم هر گه که به ما راحتیان راه گرفتند لختی دل آن طایفه جستیم و گذشتیم پا بست در آتش زدن و رفتن از این دشت خود را به دل سوخته بستیم و گذشتیم گفتند که از کعبه گذشتن نه ز هوش است گفتیم که ما مردم مستیم...
-
"خاطرات و شعر: بازآفرینی داستانها و رقص اشباح زمان..."
پنجشنبه 25 آبان 1402 16:20
آنچه که خاطره نویس به یاد می آورد با آنچه شاعر بازآفرینی می کند، یکی نیست. خاطره نویس شاید کمتر زیسته باشد اما از رخدادها عکس گرفته است و آن ها را با توجهی خاص به جزئیات بازآفرینی می کند. شاعر اما در گالری پر از اشباح را در برابرمان می گشاید که ارواح در آن با تاریک روشن های زمان خود می رقصند. اعتراف به زندگی – پابلو...
-
"انسان، کتابی دانش پذیر..."
پنجشنبه 25 آبان 1402 13:18
مقداری کتاب توی ویترین یکی از این مغازه ها دیدم که به یادم آورد انسان ها مجبورند کتاب ها را بخوانند. آن ها واقعا مجبورند بنشینند و پشت سر هم به صفحات نگاه کنند. این کار وقت می برد. وقت خیلی زیاد. یک انسان نمی تواند همه ی کتاب های موجود را به راحتی فرو بدهد. نمی تواند کتاب های قطور را همزمان مرور کند یا دانش تقریبا بی...
-
"زخمی شده در تاریکی سایهها..."
سهشنبه 23 آبان 1402 20:14
سمیلو گریخت, با بغضی که مثل آتشفشان دهان گشوده بود. می دوید و می گریست و من طوفان زده, بی آن که توان واکنشی داشته باشم, به چشم خویش دیدم که سایه ام در من ماند. و مرا از زیر ناخن پاها بیرون کرد. همنوایی شبانه ارکستر چوبها – رضا قاسمی
-
"عشقی که وجود را لرزان میکند..."
سهشنبه 23 آبان 1402 20:12
همان دهان کلید شده اش و همان درخشش خیسی که مثل گرداب در نی نی چشمانش می چرخید کافی بود تا تمام وجودم را دستخوش زلزله ای دهشتناک کند. همنوایی شبانه ارکستر چوبها – رضا قاسمی
-
"نگاهی به تفکرات متقابل در جامعه ایرانی..."
سهشنبه 23 آبان 1402 20:11
در این مدت ایرانی ها را خوب شناخته بود. می دانست هیچ کدام چشم دیدن دیگری را ندارد. هر کس پیش او می آمد برای دیگری فتنه می کرد. همنوایی شبانه ارکستر چوبها – رضا قاسمی
-
"دوست داشتن از عشق برتر است..."
سهشنبه 23 آبان 1402 00:03
دوست داشتن از عشـق برتر است. عشـق یک جوشش کور است و پیوند از سر نابینایی، امّـا دوستداشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرتی روشن و زلال. عشـق بیشتر از غریزه آب میخورد و هرچه از غریزه سر زند بیارزش است و دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هرکجا که روح ارتفاع یابد، دوست داشتن نیز با آن اوج مییابد. دوست داشتن از عشق...
-
"آینهای برای خاطرات: نگاهی به بازآفرینی شاعرانه و خاطرهنویسی..."
دوشنبه 22 آبان 1402 20:03
آنچه که خاطره نویس به یاد می آورد با آنچه شاعر بازآفرینی می کند، یکی نیست. خاطره نویس شاید کمتر زیسته باشد اما از رخدادها عکس گرفته است و آن ها را با توجهی خاص به جزئیات بازآفرینی می کند. شاعر اما در گالری پر از اشباح را در برابرمان می گشاید که ارواح در آن با تاریک روشن های زمان خود می رقصند. اعتراف به زندگی – پابلو...
-
"در فهمیدن اهمیت دوستانم، به نتیجهای میرسم: هیچ کدام..."
شنبه 20 آبان 1402 22:11
گاهی وقت ها توی رختخواب دراز می کشم و سعی می کنم بفهمم واقعا کدام دوستانم برایم اهمیت دارند و همیشه هم به یک نتیجه می رسم: هیچ کدام. همیشه فکر می کردم دوستان فعلی ام یک جور دست گرمی اند و سر و کله ی دوست های واقعی بعدا پیدا می شود. اما نه. همین ها دوستان واقعی ام هستند. هیچکس مثل تو مال این جا نیست – میراندا جولای
-
"ندانستن..."
جمعه 19 آبان 1402 22:23
ندانستن بود که بذر دیوانگی، تنهایی، شک و ترس بود. دایره – دیو اگرز
-
"خنده: قدرتی که تنهایی را به شادی تبدیل میکند..."
جمعه 19 آبان 1402 01:55
هستی می خواهم بدانم که خدا این شانه ها را برای چه به تو داد؟» «که بار زندگی را به دوش بکشم.» «نه دختر برای این که بالا بیندازی... سخت نگیر، یک کار بگویم می کنی؟» «بگو.» «وقتی تنها هستی، بلند بلند بخند، کم کم خندیدن را یاد می گیری!» جزیره سرگردانی – سیمین دانشور
-
"پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است..."
چهارشنبه 17 آبان 1402 23:30
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است گردنده فلک نیز بکاری بوده است هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین آن مردمک چشم نگاری بوده است - خیام
-
"شب در چشمان من است..."
چهارشنبه 17 آبان 1402 23:14
شب در چشمان من است به سیاهی چشمهایم نگاه کن روز در چشمان من است به سفیدی چشمهایم نگاه کن شب و روز در چشمان من است به چشمهای من نگاه کن چشم اگر فرو بندم جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت - حسین پناهی
-
"اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست..."
چهارشنبه 17 آبان 1402 23:11
اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست، او جانشین همه نداشتنهای من است. - دکتر علی شریعتی
-
"عشق چه آسمانی باشد چه زمینی..."
چهارشنبه 17 آبان 1402 23:10
عشق چه آسمانی باشد چه زمینی، عاقبتش به طرف خداست. - دکتر علی شریعتی
-
"انسان، زندگی دشوار و گمان خوشبختی"
چهارشنبه 17 آبان 1402 23:04
انسانها زندگانی را پیوسته دشوار نموده ، گمان می کنند به خوشبختی خواهند رسید - صادق هدایت
-
"آن قصر که جمشید در او جام گرفت..."
سهشنبه 16 آبان 1402 23:18
آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت بهرام که گور می گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت - خیام
-
"ناگفتهها: پنجرهای به درون عمق انسانیت"
دوشنبه 15 آبان 1402 20:59
انسان در کلمات نیست که بیان منحصر می یابد؛ بلکه انسان در ناگفته هایش نهفته است که محرم ترین شخص، شاید از ناگفته هایش او را بشناسد. عاطفه ی آدمی را می توان در مویرگ چشمان او هم یافت. آن مادیان سرخ یال – محمود دولت آبادی
-
"زایل شدن زنجیرهای اسیریت و پیدایش آزادی در دستان یک آدم عادی"
دوشنبه 15 آبان 1402 20:59
اسیر را نباید کشت... جنگ است می دانم. آن ها از ما می کشند و ما از آن ها... اما اسیر وقتی گرفتار می شود تمام آنچه ظاهر او را ساخته، ناگهان زایل می شود... ناگهان تو با یک آدم عادی طرف می شوی که مثل خود توست پیش از آن که اسلحه گرفته باشی. با چنین آدمی که تو را یاد خودت می اندازد چطور می توانی بجنگی؟ طریق بسمل شدن – محمود...
-
"دلِ من انار هزار دانهاییست..."
دوشنبه 15 آبان 1402 07:01
دلِ من انار هزار دانهاییست با توانِ سرخِ عشقی در هر دانه وقتی تو به من نگاه میکنی یکی از دانهها سرختر میشود... . - محمد ابراهیم جعفری
-
"در آن دوری و بد حالی نبودم از رُخت خالی..."
شنبه 13 آبان 1402 22:07
من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم بیا ای چشمِ روشن بین که خورشیدی عجب زادم ز هر چاکِ گریبانم چراغی تازه می تابد که در پیراهنِ خود آذرخش آسا درافتادم چو از هر ذره ی من آفتابی نو به چرخ آمد چه باک از آتشِ دوران که خواهد داد بر بادم تنم افتاده خونین زیرِ این آوارِ شب، اما دری زین دخمه سوی خانه ی خورشید بگشادم الا...
-
"اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم..."
شنبه 13 آبان 1402 21:05
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم آمدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم آمدهام که ره زنم بر سر گنج شه زنم آمدهام که زر برم زر نبرم خبر برم گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم اوست نشسته در نظر من به کجا نظر...